بخش کردن جمعی از مردمان چیزی را در میان خود. (ناظم الاطباء). بخش کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). قسمت کردن چیزی: تا خر از هر که برد، من واخرم ورنه توزیعی کنند ایشان زرم. مولوی. ، سرشکن کردن گروهی، خرج کسی را میان خود:... این مسخره را اندیشۀ سفری افتاد نه راحله و نه زاد. او را حریفان به اتفاق توزیعی کردند. (جهانگشای جوینی) ، پخش کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پراکنده و آواره ساختن: تا گردانم اسیروارش توزیع کنم به هر دیارش. نظامی. رجوع به توزیع شدن شود
بخش کردن جمعی از مردمان چیزی را در میان خود. (ناظم الاطباء). بخش کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). قسمت کردن چیزی: تا خر از هر که برد، من واخرم ورنه توزیعی کنند ایشان زرم. مولوی. ، سرشکن کردن گروهی، خرج کسی را میان خود:... این مسخره را اندیشۀ سفری افتاد نه راحله و نه زاد. او را حریفان به اتفاق توزیعی کردند. (جهانگشای جوینی) ، پخش کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پراکنده و آواره ساختن: تا گردانم اسیروارش توزیع کنم به هر دیارش. نظامی. رجوع به توزیع شدن شود
کنایه از بسیار سوده و باریک شدن. (آنندراج) : از بصیرت نیست مردم را نیاوردن به چشم من که در اندک زمانی توتیا خواهم شدن. صائب (از آنندراج). از بی قراری دل دیوانه خوی من زنجیر توتیا شد و، زندان بگرد رفت. صائب (ایضاً). ، سرمه شدن. داروی شفابخش و نیرودهنده چشم شدن. موجب روشنی دیده شدن: این همه زحمت که هست درد دو چشم من است هیچ نکوعهد نیست کو شودم توتیا. خاقانی. بپرسیدش که چون افتاد رایت که ما را توتیا شد خاک پایت. نظامی. رجوع به توتیا و دیگر ترکیبهای آن شود
کنایه از بسیار سوده و باریک شدن. (آنندراج) : از بصیرت نیست مردم را نیاوردن به چشم من که در اندک زمانی توتیا خواهم شدن. صائب (از آنندراج). از بی قراری دل دیوانه خوی من زنجیر توتیا شد و، زندان بگرد رفت. صائب (ایضاً). ، سرمه شدن. داروی شفابخش و نیرودهنده چشم شدن. موجب روشنی دیده شدن: این همه زحمت که هست درد دو چشم من است هیچ نکوعهد نیست کو شودم توتیا. خاقانی. بپرسیدش که چون افتاد رایت که ما را توتیا شد خاک پایت. نظامی. رجوع به توتیا و دیگر ترکیبهای آن شود
نصیب شدن. قسمت شدن: زکوه مال بده تا سلامتی دنیا و عقبی را بیابی و تو را بهشت روزی شود. (قصص الانبیاء). وصل تو روزی نشد و روز شد سود نه و مایه زیان خوشتر است. انوری. شد حظ عمر حاصل گر زانکه با تو ما را هرگز بعمر روزی، روزی شود وصالی. حافظ
نصیب شدن. قسمت شدن: زکوه مال بده تا سلامتی دنیا و عقبی را بیابی و تو را بهشت روزی شود. (قصص الانبیاء). وصل تو روزی نشد و روز شد سود نه و مایه زیان خوشتر است. انوری. شد حظ عمر حاصل گر زانکه با تو ما را هرگز بعمر روزی، روزی شود وصالی. حافظ